جدول جو
جدول جو

معنی روشن کن - جستجوی لغت در جدول جو

روشن کن
(مَ / مِ گُ تَ / تِ)
روشن کننده. روشنایی بخش. روشن ساز. که نورانی کند. که روشن و تابان سازد:
روشن کن آسمان به انجم
پیرایه ده زمین به مردم.
نظامی.
- روشن کن چشم، شادکننده:
روشن کن چشم مرقدان را
در مرقد تنگ و تار بینند.
نظامی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از روشن رخ
تصویر روشن رخ
(دخترانه)
روشن چهر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از روشن بین
تصویر روشن بین
بینا، دانا، هوشیار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روشن دل
تصویر روشن دل
روشن ضمیر، زنده دل، آگاه و دانا، نابینا، کور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ریشه کن
تصویر ریشه کن
آنکه یا آنچه چیزی را از بیخ می کند و نابود می کند، چیزی که از بیخ کنده شده، درختی که از ریشه کنده شده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روشن فکر
تصویر روشن فکر
دانا، باهوش، آنکه متجدّدانه و بر پایۀ تعقّل فکر می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روشندان
تصویر روشندان
جایی که در آن چراغ بگذارند، روشنی دان، چراغ دان، تاب دان، روزنی که نور از آن داخل می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روشنفکر
تصویر روشنفکر
روشن اندیشه روشندل روشن بین
فرهنگ لغت هوشیار
جایی که در آن چراغ بگذارند چراغدان روشنی دان، تابدان، روزن و سوراخی که از آن روشنایی داخل خانه گردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روشن کردن
تصویر روشن کردن
جلا دادن، صیقل دادن، زدودن
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه دارای اندیشه ای روشن است، کسی که در امور با نظر باز و متجددانه نگرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روشن بین
تصویر روشن بین
بینا دانا، روشنفکر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریشه کن
تصویر ریشه کن
از بیخ و بن بر کندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روشندان
تصویر روشندان
چراغدان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از روشن فکر
تصویر روشن فکر
((~. فِ))
دارای اندیشه های روشن، متجدد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از روشن بین
تصویر روشن بین
((رَ شَ))
دانا، روشنفکر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از روشن کردن
تصویر روشن کردن
Brighten, Illuminate, Lighten
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از روشن کردن
تصویر روشن کردن
éclairer, illuminer, éclaircir
دیکشنری فارسی به فرانسوی
از توابع دهستان چهاردانگه ی سورتچی ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از روشن کردن
تصویر روشن کردن
erhellen, erleuchten, aufhellen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از روشن کردن
تصویر روشن کردن
освітлювати , освітлювати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از روشن کردن
تصویر روشن کردن
oświetlać, rozjaśniać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از روشن کردن
تصویر روشن کردن
照亮 , 变亮
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از روشن کردن
تصویر روشن کردن
iluminar, clarear
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از روشن کردن
تصویر روشن کردن
illuminare, schiarire
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از روشن کردن
تصویر روشن کردن
iluminar, aclarar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از روشن کردن
تصویر روشن کردن
освещать , осветлять
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از روشن کردن
تصویر روشن کردن
verlichten
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از روشن کردن
تصویر روشن کردن
रोशन करना , हलका करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از روشن کردن
تصویر روشن کردن
menerangi, mencerahkan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از روشن کردن
تصویر روشن کردن
להאיר , להאיר
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از روشن کردن
تصویر روشن کردن
明るくする , 照らす
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از روشن کردن
تصویر روشن کردن
밝히다 , 비추다 , 밝게 하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از روشن کردن
تصویر روشن کردن
aydınlatmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از روشن کردن
تصویر روشن کردن
kuangaza, kumulika
دیکشنری فارسی به سواحیلی